رمان اردیا [ پارت دوم ] مردی کنار ساحل
دیانا : مامان من اومدم
مامان دیانا : بیا تو دخترم
دیانا : عه سلام نیکا خوبی
نیکا : سلام دلم برات تنگ شده بود
دیانا : منم همینطور
نیکا : خب دیگه چخبر
دیانا : هیچی میگم بیا بریم تو اتاقم ، مامان من و نیکا میریم تو اتاق
مامان دیانا : باشه
نیکا : دیانا دیانا دیانا خوشحالم
دیانا : چرا ؟
نیکا : یکی کراش زدم
دیانا : کییییی ؟
نیکا : اسمش متین خیلی خوشگلهههه
دیانا : واییییییییییی خیلی خوشحال شدم
نیکا : خیلی خوشگله موهاش ، چشاش ، زاویه فکش ، نگاه کردنش ، لباش ، استایلش ، لپاش ، واییییییییییییییی خیلی خوشگله
دیانا : وایسا وایسا آروم باش و برام تعریف کن که چجوری با هم آشنا شدید
نیکا : اون مدیر داخلی شرکتی که من کار میکنم و من هر روز دارم میبینمش اون روزی که من رفتم داخل این شرکت زیاد ازش خوشم نمیومد ، بعد یه روز من با یه دختر دعوام شد بعد متین اومد با این که این دختره دختر عموش بود متین طرف منو گرفت و از اون روز تا الان همش بهم خوبی میکنه ، منم برای اینکه این همه بهم خوبی کرده بود باهاش صمیمی شدم و بعد روش کراش زدم
ادامه دارد .
مامان دیانا : بیا تو دخترم
دیانا : عه سلام نیکا خوبی
نیکا : سلام دلم برات تنگ شده بود
دیانا : منم همینطور
نیکا : خب دیگه چخبر
دیانا : هیچی میگم بیا بریم تو اتاقم ، مامان من و نیکا میریم تو اتاق
مامان دیانا : باشه
نیکا : دیانا دیانا دیانا خوشحالم
دیانا : چرا ؟
نیکا : یکی کراش زدم
دیانا : کییییی ؟
نیکا : اسمش متین خیلی خوشگلهههه
دیانا : واییییییییییی خیلی خوشحال شدم
نیکا : خیلی خوشگله موهاش ، چشاش ، زاویه فکش ، نگاه کردنش ، لباش ، استایلش ، لپاش ، واییییییییییییییی خیلی خوشگله
دیانا : وایسا وایسا آروم باش و برام تعریف کن که چجوری با هم آشنا شدید
نیکا : اون مدیر داخلی شرکتی که من کار میکنم و من هر روز دارم میبینمش اون روزی که من رفتم داخل این شرکت زیاد ازش خوشم نمیومد ، بعد یه روز من با یه دختر دعوام شد بعد متین اومد با این که این دختره دختر عموش بود متین طرف منو گرفت و از اون روز تا الان همش بهم خوبی میکنه ، منم برای اینکه این همه بهم خوبی کرده بود باهاش صمیمی شدم و بعد روش کراش زدم
ادامه دارد .
۴.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.